fazloooo



از نظر شخصی و تیمی، فصل 09-2008 یکی از درخشان ترین فصل های فوق ستاره سوئدی بود. در اولین فصلی که مورینیو هدایت اینتر را به دست گرفته بود زلاتان با زدن 25 گل اقای گل سری آ شد که تعداد زیادی از این گل ها، گل های اکروباتیک، فانتزی و اصطلاحاً سوپرگل بودند. گل او به اتالانتا در اکتبر 2008 به عنوان بهترین گل فصل سری آ (09-08) انتخاب شد. گل های خیره کننده زلاتان شاخک تیم های بزرگ اروپا را برای جذب تابستانه او تیز کرده بود. هزار کیلومتر آن طرف تر و در ورزشگاه نیوکمپ، پپ گواردیولا سرمربی جوان و تازه وارد بارسلونا، در حال بنیان گذاری یک پادشاهی و ارائه سبک جدیدی از فوتبال مبتنی بر تملک توپ و میدان بود. جایی که مثلث مسی، هانری و اتوئو تحت هدایت پپ در حال قلع و قمع بزرگان اروپا و اسپانیا بودند. در بعضی از بازی ها به نظر می رسید ستاره کامرونیضلع مناسبی برای تکمیل این مثلث نیست. جایی که اتوئو با از دست دادن تک موقعیت ها باعث شده بود حتی در معدود بازی هایی، دست بارسا از کسب امتیاز کوتاه بماند. در حالیکه پپ به رونالدینیو به عنوان برنده توپ طلا رحم نکرد اتوئو باید بیشتر قدردان بلیطی که دستش بود میشد. هرچند کارها داشت درست پیش می رفت و جام ها در حال درو شدن بود اما کمال گرایی پپ اجازه نمی داد حتی از اندک نواقص تیمش چشم پوشی کند. پپ در فکر خرید بازیکنی با قدرت حفظ توپ بالا در زمین حریف بود.در قسمتی از کتاب نیمکت داغ تالیف حمیدرضا صدر که به مرور کارنامه و خصوصیات مربیگری بهترین سرمربی هایتاریخ فوتبال پرداخته با نوشتن جمله ای از کتاب رابرتکریگل به این خصوصیت پپ هم اشاره شده: زمان تغییر وقتی فرا می رسد که در بالاترین نقطه موج سواری می کنید نه در پایین ترین نقطه!

مورینیو هماینتر را برای سومین فصل متوالیبدون دردسر فاتح اسکودتو کرد اما حذف آبی و سیاه پوشان جلوی منچستر فرگوسن در چمپیونزلیگ، اورا هم برای ایجاد تغییر بهفکر فرو برد.

اینتر - منچستریونایتد 2009

شیاطین سرخ با داشتن مثلث سریع و زهردار رونالدو، توز و رونی در دو بازی رفت و برگشت با اینتر فرصت نفس کشیدن به تیم مورینیوندادند. آدریانو افت کرده بود و به وضوح زیر سایه زلاتان قرار داشت. از طرفی مورینیو اعتقاد داشت زلاتان بلندقامت علی رغم استعداد و توانایی های تکنیکی زیاد، فاقد سرعت لازم برایانتقال سریع توپ در خطوط حمله و بیرون کشیدن گلیم اینتر از منجلاب بازی های حذفی و حساس لیگ قهرمانان است. از آنجا که مورینیو نتیجه گرا بود و اعتقادی به مالکیت نداشت و بازی سریع و تک ضرب هم فرصت خودنمایی به ستاره ای فانتزی همچون زلاتان نمی دادبه نظر می رسید اتفاقاتی در پشت پرده در حال رخ دادن است. مینو رایولا ایجنت زلاتان از فرصت پیش امده استفاده کرد و قیمت زلاتان در بازار بسیار بالا رفت. تا جایی که زلاتان باتگ قیمتی معادل 69.5 میلیون یوروبه بارسلونا منتقل شد وساموئل اتوئو همبه عنوان بخشی از مبلغ قراردادزلاتان، به اینتر پیوست. به این صورت که بارسلونا در ازای به خدمت گرفتن زلاتان، اتوئو را به همراه56 میلیون یورو پول، به اینتر واگذار کرد. ساموئل اتوئو بعدها این حرکت سران بارسلونا را بسیار توهین آمیز تلقی کرد و اعتقاد داشت قیمت او بالاتر بوده وزلاتان باید به عنوان بخشی از مبلغ قرارداد او به بارسلونا منتقل میشد. البته این موضوع رقابت بین ایجنت هاست و بهتر بود اتوئو خود را درگیر این موضوع نکند! هرچند زمان ثابت کرد تگ قیمت زلاتان به واقعیت نزدیک تر بوده و علیرغم سن تقریباً یکسان هر دو ستاره، دوران درخشش زلاتان در فوتبال اروپا طولانی تر بود.

داستان این انتقال به این صورت خاتمه یافت که سال بعد (فصل10-2009) مورینیو و اتوئو بارسلونای پپ و زلاتان را در نیمه نهایی شکست دادند و در ادامه فاتح لیگ قهرمانان شدند. پر واضح است کهشطرنج تاکتیکی و فنی فتح لیگ قهرمانان بین پپ و مورینیو نه ااماً در نبرد رودررو، بلکه از نقل و انتقالات تابستان 2009شروع شد.

نویسنده: فضل الله عرب


چند ماه پیش و در بحبوحه شیوع کرونا یک دانشمند زیست شناسی در اسپانیا در اعتراض به این وضع و عدم مدیریت مطلوب گفت:

"شما برای تجارت و تبلیغات خود در ماه به یک فوتبالیست 1 میلیون یورو می دهید و این در صورتی ست یک محقق بیولوژی هزار و هشتصد یورو می گیرد. حالا در این شرایط یک محقق به کار می آید یا فوتبالیست؟ اکنون هم که در جستجوی درمان هستنید به سراغ رونالدو و مسی بروید."

این خبر در اکثر خبرگزاری ها و شبکه های اجتماعی فارسی زبان هم دست به دست چرخید و بسیار پربازدید شد. آنجا بود که فهمیدم مقایسه دستمزد فوتبالیست ها و دیگر مشاغل فقط مختص ایرانی ها نیست و این موضوع ذهن خیلی ها را درگیر کرده است!

سراسر حرف این زیست شناس مغلطه است. یک زیست شناس از دولتی حقوق می گیرد که خود آن دولت نصف حقوق 100 میلیون یورویی لیونل مسی از بارسلونا را به عنوان مالیات اخذ می کند. حالا اینکه دولت اسپانیا به یک محقق سلامت که از او انتظار کشف داروی کرونا می رود دستمزد ماهانه 00 یورویی می پردازد دیگر مشکل از لیونل مسی نیست!

همه شغل ها محترم هستند اما به خاطر درک بحث شغل کارگر را مثال می زنم.

کارگر شدن نیاز به تخصص خاصی ندارد و همه ی مردها در صورت داشتن بدنی سالم می توانند کارگر شوند. این یعنی نیمی از جمعیت ایران یعنی مردها به طور بالقوه برای انجام این شغل آمادگی دارند. فوتبالیست اما دارای استعدادی غریزی است که با تلاش و تمرین زیاد، آن را تبدیل به یک توانایی منحصر به فرد کرده است. مسیر رسیدن به این جایگاه هم بی نهایت سخت و طاقت فرساست. طبق آماری که هومن افاضلی (کارشناس و مربی فوتبال) در یکی از برنامه های تلویزیونی اعلام کرد از هر هزار نفری که با صرف زمان و هزینه، فوتبال را آماتور یا به قصد حرفه ای شدن شروع کرده اند فقط یک نفر تبدیل به فوتبالیست حرفه ای شده است. البته این آمار برای رشته محبوب و پرطرفداری همچون فوتبال است و شاید در ورزشی مثل ووشو از هر 500 نفر که در باشگاه های ووشو ثبت نام کرده اند یک نفر حرفه ای شود و به سطح ملی و باشگاهی برسد. با این وجود یک فوتبالیست حرفه ای در ایران فقط در صورت عضویت در تیم های سرخابی پایتخت یا تیم های صنعتی می تواند دستمزد خوبی بگیرد.

نکته مهم تر اینکه در همه جای دنیا وضعیت عرضه و تقاضا در یک شغل، تعیین کننده دستمزد آن شغل خواهد بود. دستمزد کارگر نسبت به بقیه مشاغل پایین است چون تعداد کارگر(افراد فاقد تخصص) زیاد است. البته این بحث درباره متخصصان سایر رشته ها هم صادق است. به عنوان مثال هر فردی می تواند با گذراندن 144 واحد دانشگاهی در هرکدام از دانشگاه های ایران (که تعدادشان کم هم نیست) مهندس یا کارشناس شود. می دانیم که امروز صندلی و ظرفیت دانشگاه ها از تعداد دانشجویان بیشتر است! لذا عرضه کارشناس و مهندس و. زیاد است و تقاضا برای استخدام این متخصص ها کم است. همین موضوع باعث کم شدن یا ثابت ماندن دستمزد خواهد شد. چون برای تصدی هر شغل چند متقاضی وجود دارد و ناز متقاضی آن شغل خریدار ندارد و حرف نهایی در مورد دستمزد، حرفِ کارفرماست.

اما فوتبالیست حرفه ای از بین هزار نفری که همه عاشق فوتبال بوده اند غربال شده است. اگر فوتبالیست شدن راحت بود همه افرادی که از درامد بالای فوتبالیست ها گلایه دارند خودشان وارد این شغل می شدند یا شرایط لازم برای فوتبالیست شدن را برای فرزندشان ایجاد می کردند.

برای فعالیت در رشته های ورزشی، هنری و . فقط تمرین و تلاش کافی نیست و یک علاقه و استعداد پنهان و غریزی باید در وجود آن شخص باشد.

به خاطر فضای رسانه محور امروز جهان بعضی شغل ها ایجاد شده است و به این واسطه خیلی از افراد توانسته اند به پول و شهرت برسند. تصور کنید تمام ستاره های سینما و فوتبال و موسیقی که در اینستاگرام فالوور بالای ده میلیون دارند 300 سال پیش متولد می شدند. در آن صورت چه شغلی داشتند؟ چه بسیار مسی و رونالدو و تام کروز و سلنا گومزهایی که سیصد سال پیش متولد شده اند اما به خاطر نبودن رسانه در آن زمان بدون اینکه کسی آن ها را بشناسد برای همیشه زیر خاک دفن شدند.

دنیا دنیای رسانه است و خوب یا بد، صنعت سرگرمی تبدیل به یک صنعت مهم شده است و مردم حاضرند برای آن پول خرج کنند. مردم حاضرند بلیط کنسرت و بلیط مسابقه فوتبال و . بخرند و با رضایت کامل جیب ستاره ها را پر از پول کنند. صنعت سرگرمی (موسیقی، فوتبال، سینما و.) آنقدر پولساز است که دستمزد بازیگران نهایی و ویترین آن فقط قسمت کوچکی از نوک کوه یخ است.

پایان


تا کنون بوکسورهای زیادی در رینگ بوکس (یا بر اثر مصدومیت شدید در رینگ) کشته شده اند کهیکی از آخرین قربانیان بوکس، ماکسیم داداشف بوکسور اهل روسیه بود که علیرغم اینکه 13 مسابقه قبلی خود در بوکس حرفه ای را با 13 برد به پایان برده بود اما در سال 2019 و در چهاردهمین مبارزه مغلوبسوبریل ماتیاس ، بوکسور پورتوریکویی شد و بر اثر جراحات ناشی از این مبارزه در بیمارستان درگذشت.مربی داداشف در راند ۱۱ این مسابقه به دلیل مصدومیت شدید و ضرباتی که این بوکسور می خورد، درخواست متوقف شدن مبارزه را داد. مربی داداشف قبل از شروع راند 12 از شاگردش چندین بار می خواهد به مبارزه ادامه ندهد که در ابتدا او متقاعد نمی شد اما در نهایت مربی اش مبارزه را متوقف کرد. داداشف در هنگام خروج از رینگ تعادلش را از دست داد و قبل از رفتن به رختکن دچار حالت تهوع شد و هوشیاری خود را از دست داد که سریعا از سالن مسابقه به بیمارستان منتقل شد. پزشکان روی او جراحی مغز انجام دادند و متوجه شدند که داداشف دچار خونریزی مغزی شده است. ماکسیم داداشف ۲۸ ساله اهل سن پترزبورگ روسیه بود، اما در کالیفرنیا زندگی می کرد. رکورد این بوکسور روس در رقابت های بوکس حرفه ای ۱۳ برد و یک باخت بود. همان باخت آخر بودکه منجر به مرگ او هم شد! رقیب داداشف پس از شنیدن خبر مرگ این بوکسور اعلام کرد که ویران شده و بسیار ناراحت است.

در ادامه تصاویری از این مبارزه مرگبار را ملاحظه می کنید:

تصویری از همسر و فرزند داداشف و همینطور مراسم خاکسپاری:


من هميشه قبل از سوار شدن روي موتور از كلاه كاسكت استفاده مي كنم و اصولاً ادم محتاطي هستم و در جاهاي شلوغ و ترافيك اصلا تند نمي روم.

حدود 40 روز پيش حوالي ساعت 10 شب كه هوا خنك بود استثنائاً قيد استفاده از كلاه را زدم و سوار موتور هوندا 125 در حال حركت بودم اونم با سرعت نسبتاً بالا بين 80 تا 100 كيلومتر. جاده عليرغم اينكه چراغ داشت اما تاريك بود. من هم در حال گوش دادن اهنگ بودم و هربار با چك كردن mp3player اهنگ ها را عوض مي كردم. از حاشيه سمت راست جاده هم در حال حركت بودم. جاده خلوت بود.

يك لحظه كه خودم هم متوجه نشدم چه اتفاقي افتاد شديداً به مانعي برخورد كردم و از موتور جدا شدم. خودم حدود 6-7 متر و موتور حدود 15 متر روي زمين سُر خورديم. با اينكه شوكه شده بودم از روي زمين برخاستم و سمت موتور رفتم و آن را صاف كردم و روي جك گذاشتم. آينه سمت راست، كيلومتر و كاسه چراغ خرد شده بود، گلگير جلو و سمت راست سپر چوله شده بود.

از لحظه اي كه زمين خوردم تا وقتي كه رفتم موتور را از روي زمين بلند كنم حدود يك دقيقه طول كشيد و 5-6 خودرو از آنجا رد شدند اما حتي يك نفر توقف نكرد كه اگر به كمك نياز داشته باشم كمكم كند. همين قدر بي رحمانه و بي تفاوت. بهشان حق مي دهم. شايد تصور كردند اگر توقف كنند ممكن است يقه آن ها را بگيرم و ازشان طلب خسارت كنم. بالاخره تاوان بقيه ادم هاي ناتو را همه موتوري ها بايد بدهند!

وقتي ديدم موتور عليرغم خسارتي كه ديده اما قادر است مرا تا منزل برساند سمت آن مانع رفتم ببينم چه بوده؟ با تعجب ديدم حدود 40-50 كيلو علف تازه كه محكم به هم فشرده شده بودند در يك بقچه كه پارچه اي كثيف و رنگ تيره داشت كنار جاده افتاده و من درست در همان 3-4 ثانيه اي كه از جلو غافل شدم به آن برخورد كردم.

ياد mp3player و عينكم افتادم كه آن ها را كه هركدام به گوشه اي پرتاب شده بود از حاشيه خاكي جاده پيدا كردم.

به هر حال دو موتوري ديگر در نزديكي هاي بقچه متوجه بقچه علف شدند و به طور خطرناكي از كنارش رد شدند. رفتم بقچه را به قسمت خاكي جاده كشيدم تا وسط جاده نباشد تا مجدداً كسي به آن برخورد كند.

پوست كف هر دو دستم رفته بود و ارنجم هم نه در حد خونريزي ولي خب خراشيده شده بود.

سوئيچ موتور فقط سالم مانده بود. خدا شكر عليرغم اين تصادف نسبتاً شديد دچار شكستگي استخوان نشده بودم. موتور را روشن كردم و سمت خانه رفتم.

شب اول از شدت درد سرگيجه گرفتم و به زور مسكن قوي كه مادرم به من داد توانستم بخوابم. قيد پانسمان را هم زدم چون فكر كردم اگر روي زخم ها را مرتب ببندم و باز كنم زخم تازه مي ماند و به پوست اجازه ترميم شدن نمي دهد. به هر حال تا 4-5 روز زخمم مرطوب بود و به شدت درد مي كرد. مسكن ها هم بازدهي زيادي نداشت و من با پاشيدن اسپري بي حس كننده ليدوكائين(كه بيشتر مخصوص دندان درد است) روي زخم، دردش را ساكت مي كردم.

به هر حال 40 روز گذشت و خوب شدم اما ديگر از موتور مي ترسم.

در انتها سه خواهش از همه دوستان دارم:

1- اگر ماشين يا توان مالي لازم براي خريد ماشين را داريد از موتور استفاده نكنيد. موتور نامرد و بي رحم است.

2- وقتي سوار ماشين هستيد مواظب موتوري ها باشيد. با فاصله از آن ها حركت كنيد.

3- نسبت به موانعي كه وسط جاده افتاده بي تفاوت نباشيد و تا جايي كه مقدور است از جاده كنار زده و آن ها را سمت بيرون جاده بكشيد. شما متوجه آن مانع شده ايد و از كنار آن عبور كرده ايد. ماشين ها و موتورها و دوچرخه هايي كه از پشت سر مي آيند ممكن است متوجه نشوند و به آن برخورد كنند تا جايي كه حتي براي آن ها خطر مرگ داشته باشد. اگر همه بي تفاوت باشند آن مانع تا ساعت ها وسط جاده باقي مي ماند تا بالاخره فاجعه اي به بار آوَرَد. به خدا ثواب اين كارها بيشتر از هشتك زدن و نذري دادن و . است.

http://fazloooo.loxblog.com/


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

داستانها و نکات قرآنی itshaabake آبخیز گیلان مطالب اینترنتی خريد ملک یک عدد مهسا هستم. hiddenman افزایش فروش اینترنتی filemaker به روز فایل